تعداد کل صفحات :your pages
1
2
3
4
5
6
7
...
نوشتار حاضر تلاش کرده است نگاههای متفاوت به مفهوم «شیعه» و برخی اصطلاحات مرتبط با آن را گزارش کند و به تحلیل مختصری از دادههای پژوهشگران در این باره بپردازد.
کاربرد لغوی «شیعه» و «تشيّع»
ارباب لغت برای واژه «شیعه» معانی همسویی همچون فرقه، حزب، گروه، امّت، پیروان، یاران، هواداران، همراهان، همکاران، دوستان، اشاعهدهندگان و تقویتکنندگان یاد کردهاند. این واژه اگرچه خود مفرد است و جمع آن «شیع» و «اشیاع» است؛ امّا بر تثنیه، جمع، مفرد و مذکّر نیز کاربرد یکسانی دارد.
واژه «تشيّع» نیز از این ریشه و مصدر باب تفعّل و از نظر لغوی، به معنای یاری کردن و پیروی نمودن جماعتی از یک شخص خاص است. به هر تقدیر، محور واژه «شیعه» و «تشيّع» گرد معانی نزدیک به هم، همچون پیروی، یاوری، هم رأیی، دوستی و اجتماع بر امری خاص میباشد. البتّه شیخ مفید با استناد به آیه «فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه»(قصص: 15) و با توجّه به مقابله واژه «شیعه» و «عدو»، قید «پیروی خالصانه» را در مفهوم شیعه گنجانده است.1
در مقابل، ابن قيّم الجوزيّه، از عالمان ضدّ شیعی، بر آن است که در کاربردهای قرآنی، از این واژه و مترادفهای آن غالباً معانی ناپسند اراده شده است؛ زیرا در این واژه، مفهوم «شیاع» و «اشاعه»، که ضدّ ائتلاف و اجتماع است، نهفته و بدین منظور کاربرد آن ویژه فرقههای گمراه و اختلاف افکن میباشد.2
کاربرد تاریخی «شیعه»
اگرچه این واژه ابتدا در احادیث و محاورات، در معنای مطلق پیروان و طرفداران شخص خاص به کار میرفت و از این نظر، به کارگیری کلماتی همچون «شیعه علی»، «شیعه عثمان»، «شیعه معاویه» و «شیعه آل سفیان» مصطلح بود3 و بنا بر نقل ابوحاتم و مفید، تنها با اضافه کردن الف و لام بدان، برای پیروان امام علی(ع) و «شیعه» به معنای اصطلاحی آن به کار میرفت،4 با این حال، پیامد کثرت و غلبه استعمال این واژه در گذر زمان، برای دستهای از مسلمانان موجب شد که کاربرد آن بدون قرینهای خاص و کاربرد بدون الف و لام نیز ویژه پیروان امام علی(ع) و معتقدان به مکتب اهل بیت(ع) و در مقابل اهل سنّت اصطلاحی قرار گیرد. بعید نمینماید که برخی از احادیث مدحآمیز پیامبر(ص) درباره یاران و همراهان امام علی(ع) و تصریح آن حضرت به واژه و اصطلاح «شیعه علی» چنین تأثیری بر جای گذاشته باشد.
به هر حال، پژوهشگران در اینکه این اصطلاح با گذشت زمان بر دیگر کاربردهای لغوی آن غالب شد و نام عمومی پیروان و شیعیان امام علی(ع) قرار گرفت، اختلاف چندانی ندارند؛ امّا هیچ یک از آنها تصویر روشنی از زمان ظهور و بروز این اصطلاح برای این دسته ارائه نکردهاند.
تعاریف گوناگون از «شیعه» به عنوان یک جماعت متمایز سیاسی، مذهبی
در اینجا، برای روشنتر شدن این موضوع، به بعضی از تعریفهای گوناگون که با هدف بیان وجه تمایز شیعه از دیگر شاخههای اسلامی ارائه شدهاند، اشاره میکنیم:
1. ابوحاتم رازی، از کهنترین فرقه نگاران، این لقب را ویژه کسانی میداند که در زمان رسول خدا(ص) با حضرت علی(ع) انس و الفتی داشتند و بر آن است که این لقب، بعداً ویژه کسانی شد که به برتری حضرت علی(ع) قائل شدند.5
نوبختی و اشعری قمی نیز چنین عنوانی را ویژه دستهای میدانند که در زمان پیامبر اکرم(ص) همراه و معتقد به امامت و جانشینی حضرت علی(ع) بعد از پیامبر(ص) بودند.6
از نگاه ابوالحسن اشعری نیز «شیعه»، یعنی همراهی و پیروی از حضرت علی(ع) و برتر دانستن آن امام بر سایر اصحاب پیامبر(ص).7
احمد امین از نویسندگان معاصر نیز تقریباً سخن اشعری را تکرار کرده و بنا بر گفته او، «تشيّع» در معنای اوّلیه و سادهاش، قول به اولويّت حضرت علی(ع) نسبت به سایر اصحاب است؛ البتّه وی مبنای این برتری را شایستگی ذاتی آن امام و خویشاوندی وی با پیامبر(ص) میداند.8
شهید ثانی، جایگاه برتر آن حضرت را در باب امامت دانسته است؛ امّا از سوی دیگر، اعتقاد به امامت دیگر امامان شیعه را در تعریف آن دخیل نمیداند.9
بنا به سخن مصطفی کامل شیبی، نویسنده معاصر، جوهر تشيّع ایمان به حق، منصوص و الهی حضرت علی(ع)، در امامت و افضليّت او بر همه صحابه میباشد.10
ملاحظه میشود که در ویژگیهای مورد اشاره، تنها سخن از اعتقاد به «برتری و تقدّم امام علی(ع)» به میان آمده است. برخی از آنها همچون ابوحاتم، اسماعیلی مذهب و ابوالحسن اشعری و به تبع آن، احمد امین که اعتقادی به تشيّع نداشتند، تنها به ذکر اعتقاد به برتری امام بر دیگر اصحاب بسنده کردهاند.
برخی دیگر قول به برتری آن حضرت را در امامت نیز افزودهاند. با این همه، هیچ یک از آنها از موضوع «نصّ و وصيّت» به عنوان مبنای برتری و از اعتقاد به امامت فرزندان آن حضرت، که در تعاریف بعدی آمده است، سخن به میان نیاوردهاند؛
2. در تعاریف دیگری از «شیعه»، علاوه بر اعتقاد به برتری امامت حضرت علی(ع)، تنصیص به امامت آن حضرت از سوی پیامبر(ص) به عنوان مبنای پذیرش این اعتقاد نیز ذکر شده است. برای نمونه، شیخ طوسی از عالمان نامدار شیعی، ویژگی شیعی و وجوه امتیاز آن را اعتقاد به امامت حضرت علی(ع) بر اساس اراده الهی و وصيّت پیامبر(ص) دانسته است.
وی با تأکید بر این ویژگی، دیدگاه شاخه «سلیمانيّه» از فرقه «زیديّه» را که با وجود پذیرش برتری امام علی(ع) بر دیگر اصحاب، اعتقادی به منصوص بودن امامت آن حضرت نداشتند،11 خروج از تشيّع دانسته، آنان را غیر شیعی قلمداد میکند.12
3. با این حال، با تعاریف دیگری از «شیعه» روبهرو هستیم که علاوه بر ویژگیهای مورد اشاره، موضوع اعتقاد به امامت اولاد آن حضرت نیز در آنها مطرح شده است:
شهرستانی «شیعه» را چنین تعریف میکند:
شیعه کسانی هستند که به گونهای خاص پیرو علی(ع) بوده و به امامت و خلافت او بر اساس نصّ و وصيّت روشن یا غیر صریح معتقدند و بر این باورند که امامت از فرزندان او خارج نمی شود و اگر خارج شده، یا به واسطه ظلم دیگران یا امتناع خود آنان، به جهت تقيّه بوده است.13
ابن حزم نیز اگرچه سخنی از نصّ و وصایت به میان نمیآورد؛ امّا در تعریف خود از «شیعه»، علاوه بر اعتقاد به افضليّت حضرت علی(ع) بر اصحاب و نیز احقّیت او بر امامت، شایستگی فرزندانش را برای امامت نیز از ویژگیهای شیعه برشمرده است.14 منابع اخیر نیز در تعریف شیعه به چنین قیدی عنایت دارند؛15
4. افزون بر ویژگیهای پیشین، در برخی از تعابیر نیز اعتقاد به عصمت امامان، ولای آنها و بیزاری گفتاری و رفتاری از دشمنان آنها، مگر در حال تقيّه، از مقوّمات و مشترکات دیدگاههای شیعه به حساب آمده است.16 گفتنی است كه برخی از نویسندگان معاصر شیعه علاوه بر اعتقاد به تنصیص پیامبر(ص) بر امامت حضرت علی(ع)، باور به منصوص بودن امامت فرزندانی خاص و با نام و نشان از آن حضرت را از ویژگیهای اصلی شیعه میدانند.17
به نظر میرسد که این ویژگیها با توجّه به فراز دیگر دیدگاه صاحب سخن که پذیرش نصّ و وصایت امامت علی(ع) را جوهره و رکن قوامبخش شیعهگری میداند، منطبق بر تشيّع اثناعشری باشد و نه تشيّع به معنای مطلق آن.
از مجموع تعاریفی که تاکنون گزارش کردیم، دشواری و چه بسا عدم امکان تعریف مشخّص و روشنی از «شیعه» و «تشيّع» و مصادیق آن به خوبی آشکار است؛ زیرا:
الف. در برخی از آنها، تنها از مشایعت و پیروی امام علی(ع) یا تنها اعتقاد به برتری او بر دیگر اصحاب (و حتّی بنا بر برخی از گزارشها، تنها تقدّم او بر عثمان) سخن به میان آمده است؛
ب. در برخی از تعابیر، علاوه بر اعتقاد به برتری، باور به امامت وی نیز نهفته است؛
ج. در تعابیر بعدی، اعتقاد به امامت وی بر پایه نصّ و تصریح پیامبر(ص) استوار شده است؛
د. قید «اعتقاد به امامت فرزندان وی» نیز در تعاریف بعدی ملاحظه میشود؛
ه . برخی نیز قید «اعتقاد به امامت فرزندان مشخّص شده وی از حسن بن علی تا حجّـة بن الحسن(ع) را از طرف خدا و پیامبر(ص) افزودهاند؛
و. اعتقاد به عصمت، تولّا، تبرّا و برخی از نشانههای دیگر نیز در تعریفهای دیگر مشاهده میشوند؛
ز. در تعریف برخی از بزرگان نیز اعتقاد به امامت دینی و مذهبی امامان، برجستهتر شده است.
به نظر میرسد که هر یک از تعابیر مورد اشاره که نوع گرایش صاحبان آنها نیز به تشيّع یکسان نیست، ناظر به معرفی تشيّع به عنوان یک اعتقاد و باور متمایز از دیگر معتقدات فرقهای و به دیگر سخن، بیان باورهای اصلی و کلامی شیعه به عنوان یک جماعت مذهبی است.
عناوین مترادف با «شیعه»
الف. رافضه
این نکته مورد انکار هیچ یک از پژوهشگران نیست که کاربرد «رافضه»18 به عنوان یک اصطلاح فرقهای، از اصطلاحات متأخّر و ظهور و رواج آن در پایان عصر اموی و پس از شکلگیری فرقههای بزرگی، همچون خوارج، مرجئه و معتزله بوده است.19 دلیل روشن آن این است كه شیعیان در روزگار حاکميّت سرکوبگر حزب اموی و با همه تلاش سردمداران این حزب برای ساز کردن القاب سرزنشآور برای آنان همچون «ترابيّه»، هیچگاه به چنین لقبی متّهم نمیشدند.
در عین حال برخورداری این واژه از معنای ناپسند و حسّاسیتبرانگیز برای قشر وسیعی از مسلمانان در دوره های بعدی20 و احتمال وجود برخی از احادیث ساختگی علیه صاحبان این نام و نشان،21 موجب شد که جمعی از مخالفان و معاندان تفکّر شیعه، مجموعه فرقههای شیعی و حتّی زیدیانی که چنین لقبی را علیه شیعیان ترویج میکردند، «رافضه» بنامند.22
مهمتر آنکه حتّی از دیدگاه برخی، دوستی خاندان پیامبر(ص) که مورد تأکید صریح قرآن و پیامبر(ص) بوده، نیز رفض و رافضیگری تلقّی شده است.23 درباره علّت نامگذاری و نیز تاریخ و چگونگی شکلگیری این واژه نیز همانند بسیاری از اصطلاحات24 دیگر، دیدگاه یکسانی وجود ندارد.
ب. اماميّه
در نامگذاری و کاربرد این اصطلاح برای دستهها یا دستهای خاص از شیعیان، معنای سرزنشآوری ارائه نشده است؛ امّا نمیتوان در تاریخ ظهور و بروز و گستره مصادیق آن، دیدگاه روشن و یکدستی ارائه کرد.
شهرستانی این نام را ویژه گروههای غیر زیدی میداند که از زمان صادقین(ع) به بعد شکل گرفته و اعتقادشان بر اساس باور به امامان معيّن و مشخّص از سوی پیامبر(ص) (نصّ جلی) استوار بوده و معتقدند: هیچ امری در اسلام مهمتر از تعیین امام نبوده است. وی بر مبنای تعریف خود، فرقههای «قطعيّه»، «واقفيّه»، «اسماعیليّه» و «اثنی عشری» را از زیرمجموعههای این اصطلاح به حساب میآورد.25
بر اساس یک تعریف دیگر، «اماميّه» نام عمومی فرقههایی است که به امامت بلافصل حضرت علی(ع) و فرزندان او معتقد بوده، میگویند: جهان، هیچگاه از امام تهی نتواند بود و منتظر خروج یکی از علویانند که در آخرالزّمان ظهور میکند.26
در برخی از فرهنگ نامههايِ فرق نیز «اماميّه» عنوان کلّی گروههای «زیديّه»، «اسماعیليّه» و «اثنیعشريّه» به حساب آمده است.27
سعد اشعری میگوید: کلّیه یاران علی بن محمّد(ع) امامت فرزندش حسن بن علی(ع) را پذیرفتند و چون رحلت امام حسن عسکری(ع) در سال 260 ه .ق. بود، از این رو، شیعیان او تا آن تاریخ به «اماميّه» معروف نشده بودند.28
بنابر این تحلیل، بسیار طبیعی مینماید که اراده مفهوم «شیعه اثناعشری (دوازده امامی)» از کاربرد اصطلاح «امامی»، مربوط به زمانی باشد که دوازده امام و پیروان آنها وجود خارجی و تاریخی پیدا کرده باشند.
از این رو، ملاحظه میکنیم فرقهشناسان کهنی همچون نوبختی و سعد اشعری در گزارشهای خود از فرقههای شیعی پس از رحلت امام حسن عسکری(ع) و آغاز غیبت صغرا، عنوان «اماميّه» را ویژه گروهی میدانند که پس از رحلت امام یازدهم(ع) به وجود آمد و به حضور امام دوازدهم(عج) و غیبت آن بزرگوار معتقد بود؛29 همان گروهی که از آن به بعد با عنوان «اماميّه» و به تدریج، «اثنی عشريّه» شناخته شد؛30
همان گونه که بنابر گزارش شریف مرتضی و سخن شیخ مفید، هیچ یک از فرقههای مورد ذکر (فرقههای پس از رحلت امام حسن عسکری(ع)) در این زمان یعنی 373 ه .ق. وجود خارجی ندارند، جز اماميّه اثنیعشريّه که به امامت ابن حسن، که به اسم رسول خدا(ص) نامیده شده، معتقدند و بر زندگی و بقای ایشان تا زمان قیام او به شمشیر باور و اعتقاد دارند.31
طرفه آنکه اصطلاح «اماميّه» تا شروع غیبت امام دوازدهم، از نشانههای ویژه هیچ یک از دستههای شیعی نبوده و غیبت را میتوان به مثابه ریشه و خاستگاه اصلی این عنوان به حساب آورد. البتّه این اصطلاح در نوشتارها و محاوره معاصران نیز هیچگاه برای گروههای شیعی همانند «اسماعیليّه» و «زیديّه» به کار نمیرود و کاربرد آن ویژه شیعیان اثناعشری میباشد که حجم بیشتر شیعیان را نیز تشکیل میدهند.32
پینوشتها:
1. شیخ مفید، اوائل المقالات، تهران، دانشگاه تهران، 1413، ص 1.
2. ناصر بن عبدالله بن علی قفّاری، اصول مذهب الشیعه، ج 1، ص 34 به نقل از: ابی عبدالله محمد بن ابی بکر الدمشقی، بدائع الفوائد، ج 1، ص 155.
3. به عنوان نمونه، نک: یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 197 / دینوری، الاخبار الطوال، ص 194 196 / مسلم بن حجّاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 2، ص 168 و 170، باب «جامع صلاه اللیل و من نام عنه او مرض» / ابن ابی عاصم، کتاب السنه، ج 2، ص 454 / ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 53 54 / سامی النشار، نشأه الفکر الفلسفی، ج 2، ص 35 36.
4. ابوحاتم رازی، پیشین، ص 261 / شیخ مفید، پیشین، ص 2.
5. ابوحاتم رازی، پیشین، ص 259260.
6. سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، با مقدّمه و تصحیح محمد جواد مشکور، ص 15 / حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، نجف اشرف، مکتبه مرتضویه، ص 1355، ص 17.
7. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق محمّد محیی الدین عبدالمجید، 1405، ص 65.
8. احمد امین عاملی، فجر الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1969، ص 277.
9. شهید ثانی، شرح لمعه، کتاب «الوقف»، ج 3، ص 182. وی با توجه به تعریف خود، غلات و زیدیان غیر جارودی را از تعریف «شیعه» خارج دانسته، بقیه را داخل عنوان شیعی نموده است.
10. کامل مصطفی الشیبی، الصله بین التصوّف و التشيّع، ج 1، ص 21.
11. ابوالحسن اشعری، پیشین، ج 1، ص 143.
12. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1394، ج 2، ص 56. شیخ طوسی در جای دیگر، این فرقه را ناصبی به حساب آورده است. (شیخ طوسی، التهذیب، ج 1، ص 364.)
13. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 131.
14. ابن حزم، الفصل، ج 2، ص 270. قید اعتقاد به امامت فرزندان امام علی(ع) نزد ابن خلدون (مقدّمه ابن خلدون، ص 196) و جرجانی (التعریفات، ص 129) نیز از شاخصه های شیعی گری به حساب آمده است.
15. نک: شریف یحیی الامینی، معجم الفرق الاسلامیه، ص 108 / جرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 385 / احمد امین، ضحی الاسلام، ج 3، ص 208.
16. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 131 / فرید وجدی، دائره المعارف القرن العشرین، ج 5، ص 424 / عامر عبدالله فاتح، معجم الفاظ العقیده، ص 234.
17. نک: جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، بیروت، 1411 ق، ج 6، ص 89.
18. ریشه لغوی این اصطلاح «رفض» و در لغت، به معنای ترک و رها کردن است. برای مثال، هنگامی که کسی جایی را ترک کند، میگویند: رَفَضَ فلانٌ موضع کذا. «پراکندگی و از هم گسیختگی» نیز یکی از معانی رفض است. (ابوحاتم رازی، پیشین، ص 270)
19. ابوحاتم رازی، پیشین، بخش سوم، ص 270. ابو حاتم رازی در این اثر، لقب «رافضه» را همانند شیعه، مرجئه، قدریه و مارقه از القاب کهنی میداند که درباره آن احادیثی وارد شده است و نتیجه میگیرد که رافضه نیز در عرض شیعه و از فرق کهن، اصلی و پنج گانه ای است که دیگر فرق از او منشعب شده است. اما به نظر میرسد که گزارش وی ناظر به آن دسته از احادیث ساختگی و منسوب به پیامبر(ص) باشد که بنابر اذعان خود وی، توسط مرجئه مطرح شده اند. (همان، ص 271) و روشن است این دسته از اخبار علیه گروهی به نام «رافضه»، طرح و ترویج شده و به برخی از متون روایی اهل سنّت نیز راه یافته است. (نک: ابن ابی عاصم، پیشین، ج 1) از سوی دیگر، این موضوع خوشایند مذاق کلامی و فرقه ای برخی از فرقه نگاران متعصّب نیز واقع شده و حتی بر اساس آن مجوّز قتل شیعیان را نیز صادر کرده اند. (ابوحاتم رازی، پیشین، ص 271) این مربوط به زمانی است که دشمنان فکری تشيّع برای شکستن شیعیان از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند. روشن ترین دلیل آن نیز این است که خود ابوحاتم نه تنها اصطلاح «شیعه» را کهن ترین اصطلاح فرقه ای دانسته و رافضه را یکی از فرق انشعابی شیعیان بر میشمارد (همان، ص 259)، بلکه خاستگاه ظهور این اصطلاح را نیز مربوط به حوادث سیاسی ایام صادقین علیهماالسلام میداند. (همان، ص 270 271.)
20. برای بررسی این واژه به عنوان یک ناسزای فرقه ای به شیعیان نک: فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص 303 / مرتضی حسنی رازی، تبصره العوام، تحقیق عبّاس اقبال، تهران، 1313، ص 167، 193 / نوبختی، پیشین، ص 22 / مطهّر بن طاهر مقدسی، البدأ والتاریخ، ج 5، ص 124 / محمّد یمنی، عقاید الثلاث و السبعین فرقه، ج 1، ص 446 447 / رسول جعفریان، تاریخ تشيّع در ایران، ج 1، ص 24 27.
21. نمونه هایی از آن را نک. در: بدرالدین الحوثی (نویسنده معاصر زیدی)، من هم الرافضه، ص 9، 21، 23، 29. احادیث ساختگی علیه رافضه به بسیاری از کتاب های روایی اهل سنّت راه یافته و این نویسنده از این ها ماخذ گرفته است.
22. این نام گذاری را برای همه گروه های شیعی و از جمله زیدیان نک. در: ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 5 / عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 22 / اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص 35 / فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص 35 / ملطی، التنبیه و الرد، ص 18 / تقی الدین احمد مقریزی، الخطط المقریزیه، ج 3 / محمّد یمنی، پیشین، ج 1، ص 446 و 452 / عراقی عثمان بن عبدالله، الفرق المفترقه، تحقیق قوقلوی، آنکارا، 1961، ص 30 / ابن قتیبه، المعارف، ص 623 / ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 2، ص 404.
23. نک: رسول جعفریان، پیشین، ج 1، ص 28 / عبدالجلیل قزوینی، کتاب النقض، ص 218.
24. برای نمونه، «اعتزال» در لغت، به معنای کناره گیری است، اما درباره وجه تسمیه «معتزله» به این نام، با گزارش های مختلف و احیانا متضاد ذیل روبه رو هستیم:
الف. نام گذاری آنها به معتزله از این دلیل است که آنان با حضرت علی(ع) بیعت نکرده، از وی اعتزال گزیدند. (سعد بن عبدالله اشعری قمی، پیشین، ص 4 / علی سامی النشار، پیشین، ج 1، ص 376.)
ب. چون واصل بن عطاء، رئیس و مؤسس مکتب معتزله، از مجلس درس حسن بصری کناره گیری کرد و گوشه ای جداگانه برای خود اختیار کرد. (عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 55.)
ج. منشأ این نام گذاری، اعتزال یکی دیگر از بنیانگذاران مکتب معتزله به نام عمرو بن عبید، از مجلس درس حسن بصری بوده است. (ابوحاتم رازی، پیشین، ص 274 / زهدی جارالله، المعتزله، ص 10 به نقل از: ابن خلکان، وفیات الاعیان.)
د. چون معتقد به اعتزال صاحب گناه کبیره از مؤمنان و کافران بودند. (زهدی جارالله، پیشین، ص 11 به نقل از: مسعودی، مروج المذهب.)
ه . چون از قول امّت درباره مرتکب کبیره کناره گیری کردند و یا اساسا چون از ملت اسلام کناره گیری نمودند. (عبدالقادر بغدادی، پیشین، ص 118 / عراقی عثمان بن عبدالله، پیشین، ص 46 / شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 52.)
و. چون از مجالس مسلمانان کنار رفتند. (ملطی، التنبیه و الرد، ص 36 / اسفراینی، پیشین، ص 22.)
ز. چون سران آنها از علایق دنیوی کناره گیری کردند و به زهد و تقوا روی آوردند. (ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص 118 119.)
ح. چون از بدعت ها و دیدگاه های اهل بدعت کناره گیری کردند. (ملطی، المنیه والامل، ص 4.)
ط. منشأ این نام گذاری نه دیدگاه های مزبور، بلکه بدین دلیل است که سخن معتزله در باب قضا و قدر همانند سخن فرقه «فروشیم»، از فرقه های یهودیان، میباشد و معنای لغوی «فروشیم» نیز در زبان آنان مرادف با مفهوم «معتزله» در زبان عربی میباشد. (احمد امین، فجر الاسلام، ص 344 345.)
درباره خاستگاه شکل گیری و دیگر اسامی پسندیده و ناپسند این فرقه نیز تفاوت های چندی وجود دارند. (گردآوری این اختلافات را نک. در: زهدی جارالله، پیشین، ص 9 15.) درباره منشأ نام گذاری «کمیانیه»، «مرجئه» و «قدریه» نیز با چنین مشکلی روبه رو هستیم. (به عنوان نمونه نک: ابوحاتم رازی، پیشین، ص 263 262، 273 272.)
40. ابوحاتم رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمه علی آقانوری، ص 87.
25. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 143 154.
26. محمدجواد مشکور، پیشین، ص 67.
27. شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، ص 46.
28. نک: عبدالله فيّاض، تاریخ الاماميّه و اسلافهم من الشیعه، ص 77 79.
29. ابوسعد اشعری قمی، پیشین، ص 102 / نوبختی، پیشین، ص 90. شهرستانی ضمن بحث در مورد شیعه دوازده امامی که به رحلت امام موسی کاظم(ع) اعتقاد پیدا کردند و «قطعیه» نامیده شدند، چنین میگوید: «امامت را به سوی فرزندانش راندند، طوری که بعد از موسی کاظم(ع) به امامت فرزندش علی الرضا(ع) اعتقاد داشتند، پس از او محمدتقی جواد(ع) و بعد علی بن محمّد نقی که مرقدش در قم است (معروف این است که مرقد ایشان در سامرّاء عراق است)، سپس حسن عسکری الزکی(ع) و بعد از او محمّدقائم منتظر(ع) که از دوازدهمین میباشد و این طریق دوازده امامی (اثنی عشری) در این زمان است.» (عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 150.)
30. البتّه این به معنای فراموشی و انکار آن دسته از احادیث مشهور پیامبر(ص) در اشاره به خلفای اثنا عشر پس از خودش و نیز برخی از روایاتی که از امامان شیعه، به ویژه امام جعفر صادق(ع) درباره امامان و اوصیای دوازده گانه و حتی معرفی نام آنها رسیده، نیست. گو اینکه احادیث پیامبر(ص) در باب خلفای اثنا عشر در قرون نخست از شهرت ویژه ای برخوردار بوده، اما ذهنیت مخاطبان این احادیث هیچ گاه متوجه آنچه بعدا به عنوان امامان دوازده گانه شیعه شناخته شدند، نبوده است. شاید این ابهام در مصادیق خارجی و عدم توجه به پیامد قوّت بخش آن برای تفکر شیعی بود که به ترویج این گونه احادیث عمدتاً در بین محدّثان اهل تسنّن دامن زد و احیاناً برخی از آنها در تلاشی ناموفق در پی آن بودند که این احادیث را با احتساب برخی خلفای اموی و یا عبّاسی با خلفای راشدین منطبق کنند؛ احادیثی از این دست از طرف امامان علیهم السلام نیز رسیده و آن بزرگان ضمن اشاره به موضوع امامان و اوصیای دوازده گانه، گاهی اسامی و خصوصیات آنها را نیز روشن کرده اند. (محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 525 535) با این حال، این احادیث نیز داستان ویژه خود را دارند؛ چرا که به سادگی نمی توان صدور این احادیث را در فضای همگانی جامعه و به صورت علنی و آن هم در جوّ تقيّه زده آن روزگار پذیرفت. طبیعی بود که امامان علیهم السلام با توجه به شرایط سخت سیاسی و حسّاسیت خلفا، نتوانند به طور علنی مصادیق خارجی امامت را با نام آنها روشن کنند، بلکه این کار صرفاً برای عده خاصی و به عنوان اسرار غیر قابل فاش انجام میشده است. از این رو بود که گاهی حتّی برخی از اصحاب خاص امامان پس از درگذشت هر یک از امامان، به ویژه از عصر صادقین علیهماالسلام به بعد، در تعیین مصداق واقعی امام، دچار حیرت و اختلاف میشدند. و نیز شاید عدم نقل این گونه احادیث در کتاب های حدیثی قرن سوم و عصر حضور امامان و از طرفی، طرح آنها در جوامع حدیثی پس از عصر حضور و شروع غیبت صغرا نیز به همین دلیل بوده است. با این همه، اثبات برخی از جزئیات و جریان های تاریخی و موضوعات مورد اختلاف به وسیله احادیث از قوّت چندانی برخوردار نیست.
31. شریف مرتضی، الفصول المختاره، ص 318.
32. ابو فرج عبدالرحمان بن جوزی، تلبیس ابلیس، قاهره، 1928، ص 22 / عبدالله فيّاض، پیشین، ص 95.
منبع:مجلّه شیعه شناسی، ش 1.
نظرات شما عزیزان: